Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8076 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
exoenzyme
U
انزیم خارج سلولی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
extracellular
U
خارج سلولی
enzymes
U
انزیم
enzyme
U
انزیم
zymoplastic
U
انزیم سازی
enzymology
U
انزیم شناسی
zymoplastic
U
انزیم ساز
degrade protein enzyme
U
انزیم پروتئین شکن
zymosthenic
U
تقویت کننده قدرت انزیم یادیاستاز
pepsine
U
پپسین انزیم گوارنده پروتئین درشیره معده
pepsin
U
پپسین انزیم گوارنده پروتئین درشیره معده
unicellular
U
یک سلولی
unicellularity
U
یک سلولی
cellulous
U
سلولی
amebae
U
جانور تک سلولی
cell animation
U
تحرک سلولی
multicellular
U
چند سلولی
cell receptor
U
گیرنده سلولی
intercellular
U
داخل سلولی
meiosis
U
تقسیم سلولی
amoebae
U
جانور تک سلولی
acellular
U
غیر سلولی
amoebas
U
جانور تک سلولی
amoeba
U
جانور تک سلولی
amebas
U
جانور تک سلولی
cellular
U
بافت سلولی
lysate
U
حاصل تجزیه سلولی
cellular structure
U
ساختارسلولی سازه سلولی
karyokinesis
U
مرحله تقسیم سلولی
sclerenchyma
U
بافت سخت سلولی
macronucleus
U
هسته سلولی بزرگتر
diploblastic
U
دارای دو غشاء سلولی
amitosis
U
یک نوع تقسیم سلولی
amoebic
U
وابسته به جانور تک سلولی
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
receptacle
U
حفره درون سلولی گیاه
receptacles
U
حفره درون سلولی گیاه
triploblastic
U
دارای سه غشاء سلولی ابتدایی
agamete
U
تکثیر سلولی غیر جنسی
stratum
U
رتبه طبقه نسج سلولی
protoplasm
U
ماده اصلی جسم سلولی
karyolymph
U
ماده اساسی زمینه هسته سلولی
prophase
U
مرحله اولیه تقسیم سلولی پیشگاه
lumen
U
حفره سلولی درون جدار گیاه
telophase
U
اخرین مرحله تقسیم غیر مستقیم سلولی
lyse
U
بوسیله " لیزین " تجزیه سلولی بعمل اوردن
schizogony
U
تولید مثل بوسیله شکاف یاتقسیم سلولی
mastigophoran
U
اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
gametocyte
U
سلولی که تقسیم شده و از ان سلول جنسی بوجود میاید
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
prolotherapy
U
اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
macromere
U
سلولهای بزرگتری که در اثر تقسیم سلولی نامساوی تخم ایجادمیشود
islets of langerhans
U
دستههای سلولی اثنی عشر بنام >جزایرلانگرهانس < که تولید انسولین میکنند
enzyme
U
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes
U
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
lymphoblast
U
سلولی که تبدیل بذره سفید یابیرنگ بلغم یاخلط میگردد سلول نرسیده لنفی
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
colony
U
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند
[زیست شناسی]
gemmulation
U
جوانه کوچک ایجادموجود تازه توسط جوانه سلولی
hair
U
[الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
karyosystematice
U
بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
karyology
U
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
embryonic layer
U
غشاء جنینی غشاء سلولی
two cell accumulator
U
اکومولاتور دو سلولی اکومولاتور دوبل
off side
U
خارج از خط
external
U
خارج
out
U
خارج
forth of
U
خارج از
outed
U
خارج
out-
U
خارج
out of tune
U
خارج
per
U
خارج از
externals
U
خارج
outsides
U
خارج
outside
U
خارج
externally
U
از خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
U
خارج
[از]
abroad
U
خارج
outsides
U
در خارج
off
U
خارج از
out of
U
خارج از
aroint
U
خارج شو
out
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
outside
U
در خارج
non combatant
U
خارج از صف
non-combatant
U
خارج از صف
out-of-
U
خارج از
outside
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
non-combatants
U
خارج از صف
eccentric
U
خارج از مرکز
out of action
U
خارج ازنبرد
out of
U
در خارج بواسطه
derail
U
از خط خارج کردن
off center
U
خارج از مرکز
out of question
U
خارج از موضوع
derail
U
از خط خارج شدن
not to the point
U
خارج از موضوع
out-
U
خارج از حدود
neither here nor there
U
خارج ازموضوع
eccentrics
U
خارج از مرکز
out of door
U
خارج ازمنزل
outbound
U
خارج ازمحدوده
derailing
U
از خط خارج شدن
outbound
U
مربوط به خارج
off duty
U
خارج از نگهبانی
off duty
U
خارج از خدمت
torts
U
خارج از قرارداد
tort
U
خارج از قرارداد
off key
خارج از مایه
abaxile
U
خارج از مرکز
out of line
U
خارج از خط جبهه
out of phase
U
خارج از فاز
out of proportion
U
خارج از اندازه
out-of-
U
در خارج بواسطه
out of turn
U
خارج از نوبت
outboard bearing
U
یاتاقان خارج
acentric
U
خارج از مرکز
abroad
خارج از کشور
outbye
U
خارج از دور از
derailed
U
از خط خارج شدن
foreign market
U
بازار خارج
extra spectral
U
خارج طیفی
extra regular
U
خارج ازقاعده
extra professional
U
خارج حرفهای
extra cosmical
U
خارج ازعالم
exterritorial
U
خارج الملکتی
popping
U
خارج شدن
expulse
U
خارج کردن
fescennine
U
خارج ازاخلاق
extravascular
U
خارج رگی
extramarital
U
خارج ازدواجی
extramundane
U
خارج دنیایی
extraterritorial
U
خارج الارضی
extrauterine
U
خارج رحمی
ejects
U
خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
eject
U
خارج کردن
extramarital
U
خارج از زناشویی
endarch
U
متشکل در خارج
beside the question
U
خارج از موضوع
beside the mark
U
خارج ازموضوع
begone
U
خارج شو عزیمت کن
derails
U
از خط خارج کردن
derails
U
از خط خارج شدن
derailing
U
از خط خارج کردن
anieoro
U
از داخل به خارج
derailed
U
از خط خارج کردن
blow out
U
به خارج دمیدن
bring out
U
خارج کردن
without
U
بطرف خارج
emissive
U
خارج شونده
egress
U
خارج شدن
double out
U
081 خارج
outdoors
U
خارج از منزل
nonsense
U
خارج از منطق
cross country
U
خارج از جاده
overseas
U
خارج ازکشور
extragalactic
U
خارج کهکشانی
to rule out
U
خارج کردن
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
from outside
U
از خارج
[از شهر]
unship
U
خارج کردن
out
U
خارج بیرون
out
U
خارج از حدود
quotient
U
خارج قسمت
outed
U
خارج از حدود
outed
U
خارج بیرون
to fall out
U
خارج شدن
out-
U
خارج بیرون
to pass off
U
خارج شدن
inaccessible
U
خارج از دسترس
void
U
خارج شدن
outsides
U
به سمت خارج
outside
U
به سمت خارج
away
U
دوراز خارج
To fall out.
U
از صف خارج شدن
The train ran off the rails.
U
قطار از خط خارج شد
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
extra-marital
U
خارج از زناشویی
off season
U
خارج از فصل
out of doors
U
خارج ازمنزل
discharges
U
خارج کردن
discharge
U
خارج کردن
emigration
U
مهاجرت به خارج
oversea
U
خارج از کشور
issues
U
خارج شدن
submultiple
U
خارج قسمت
inaccessible
<adj.>
U
خارج از دسترس
phase out
U
خارج کردن
soto uke
U
دفاع از خارج
standaway
U
خارج از بدن
irrelevant
U
خارج از موضوع
alfresco
U
خارج از منزل
extraneous
U
خارج از قلمروچیزی
ouyby
U
خارج از دور از
over the side
U
خارج از ناو
issued
U
خارج شدن
issue
U
خارج شدن
quotients
U
خارج قسمت
Recent search history
Forum search
2
off-season
2
purchase off the registry
2
purchase off the registry
3
biotargeted
1
recreationist
0
عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com